شبکه وبلاگ نویسان شهرستان بندر لنگه

حمایت از فعالان و نخبگان وبلاگ نویس شهرستان بندر لنگه

شبکه وبلاگ نویسان شهرستان بندر لنگه

حمایت از فعالان و نخبگان وبلاگ نویس شهرستان بندر لنگه

شبکه وبلاگ نویسان شهرستان بندر لنگه جهت شناسایی وارتباط و استفاده از مهارت های وبلاگ نویسان این شهرستان توسط شبکه وبلاگ نویسان استان هرمزگان و با حمایت شبکه اطلاع رسانی هرمز راه اندازی شده.
وبلاگ نویسان فعال شهرستان بندرلنگه جهت عضویت در این شبکه می توانند درخواست های خود را طبق نظر ارسال نمایند.
از مزایای عضویت در این شبکه می توان به :دریافت کارت عضویت شبکه وبلاگ نویسان استان,استفاده از مطالب وبلاگ نویسان در سایت های خبری استان و کشور و روزنامه جوان,رتبه بندی ماهیانه وبلاگ نویسان,حمایت فنی از لحاظ مشکلات وبلاگ,تغییر قالب,طراحی قالب ,ایجاد لوگو و طرح های گرافیکی برای وبلاگ نویسان و ... می باشد.

آخرین نظرات
  • ۱۳ مهر ۹۴، ۰۸:۰۶ - meghdad
    احسنت

تحلیل و بررسی یک شعر رودانی

علی زارع | دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ب.ظ

نگاهی به شعر ” گیشمونده ” علیرضا محمودی زاده دهبارزی .


به گزارش شبگه وبلاگ نویسان شهرستان بندرلنگه به نقل از وبلاگ شاعران رودان منتشر کرد؛ در شعر “گیشمونده” ما با چهار شخصیت روبرو هستیم “فاطی” را هم می شود یک شخصیت فرعی که نقشی در روند شعر ندارد معرفی کرد.شخصیت اول”صفر” که نماد مظلومیت هست، ودر ابتدای این شعر وارد می شود و شاعر تصویری از”صفر”برای مخاطب ترسیم می کند تا مخاطب درک بهتری از شخصیت داشته باشد و با همزاد پنداری خود را به او نزدیک کند.شاعر در بیت اول صفر را شخصیت ژولیده وفقیر که تنها دلخوشی آن تیله بازی است و پیراهنی کثیف و پر از گرد و خاک پوشیده،پیراهنی که  حتی اندازه او نیست:

صفرو نیمپا تلونی پر شیله
” صفرو” شلوارش پاره و پوره بود
گازیشه یا وا مجوله یا خوی تیله
بازی اش با مجول  او تیله بازی بود
کپره جونی پر گرد و لو پرته
زیر پیراهنی او پر از گرد خاک بود
آخه به جون صفر خیلی گُهُرته
چون که پیراهنش اندازه او نبود

این پیراهن شاید از پدر به او رسیده باشد و شاید از ارباب و یا پسرها ارباب!
شخصیت دوم نامادری صفر هست که با الفاظ که مهر مادر در آن نیست با فحش های شیرین”صفر را می نوازد:

رطبو ببه تو خونه وقت چاشتی
رطب ببر به خانه ارباب وقت نهاره
تخم سگ روته که میتر کار اتاتی
تخم سگ زودتر که مهتر کار می آید

و شخصیت سوم پدر “صفر”که وظایف پدری خود را تابع نظرات ارباب می داند و رضایت ارباب برای او از هر چیزی مهم تر است:

بپی هم جیخی ازد صفر چه بودی؟
پدرش هم فریاد می زد صفر چی شده
رطب انرو بی تو خونه نه شه بُردی؟
امروز رطب به خانه ارباب نبرده

و شخصت چهارم ارباب که نماد ظلم و نماینده یک فرد فئودال که قدرت خود را در فحش و فحاشی می بینید:
آغا جیغی زدکه انرو مده یی شه
ارباب فریاد می زد که امروز چیزی بهش ندهید

تولک خالیکی آنرو بده شه
امروز سبد خالی به او بدهید
کُره خر تا تو ببی زوته بیاری
کره خر تا تو باشی زودتر بیایی
همه روز و صب پگا به مثل پاری
هر روز صبح زود به مثل پارسال

شاعر دراین ابیات توانسته است یک تصویر تاریخی نه چندان دور را به مخاطبان امروز ارائه دهد تصویری که شاید برای جوانان امروز ملموس نباشد ولی برای کسانی که سن و سال بیشتری داشته باشند عینی تر و ملموس تر است یک سیستم ارباب- رعیتی که در حافظه جمعی هر فرد تصاویری از این سیستم به وسیله رسانه ها و کتاب های تاریخی منتقل شده است پس می شود گفت این شعر اگر چه در یک مقطع دورتر روایتی را تصویر می کند اما قابل فهم هست و البته شاعر در ترسیم آن فضا موفق عمل کرده است در این شعر ما با یک فرهنگ لغتی از ناسزاها مواجه می شویم که معمولا در سیستم ارباب-رعیتی معمول است در واقع فحش یک امر عادی و یک وسیله برای تحقیر “عمله”است و یک نوع ابراز قدرت و اقتدار محسوب می شود و معمولا فحش هایی در این فضاها بیشتر کاربرد دارد که به نژاد و جنسیت آن فرد اشاره داشته باشد مثلا نامادری “صِفَر” که آن هم به نوعی ارباب خانه محسوب می شود او را”کیور”  صدا می زند
داتیشه نامت گاشه تو تگارری
نامادریش غذا مخصوص گاو را در تغار ریخت
بی صفر تواری زد که ای کیوربی
به صفر داد زد ای حرامزاده بیا
در این فحش(کیور) یک نوع حسادت زنانه هم نهفته است و مسلما چون صفر پسر خودش نیست  او را این گونه خطاب کرده است، به هر حال نامادری همیشه تصویری مخشوش در جامعه و فرهنگ ایرانی داشته است و شاعر هم آگاهانه برای دراماتیک کردن قصه شخصیت نامادری را به شعر اضافه کرده است که مثل غول می ماند و در مقابل شخصیت لاغر مردنی صفر قرار داده است:
داتیشه بونه شه گه عین دُرنجه
نامادری او بهانه می گرفت و مانند دیو بود
بی کتک خوردن بیچاره بمونجه
برای کتک زدن او در کمین بود(دنبال بهانه می گشت)

باری از فحش و فحاشی دور نشویم! گفته می شود فحش در مواقع عصبانیت ، ترس وشکست… بروز می کند در فحش هایی که نامادری “صفر” می دهد نوعی ترس از ارباب هم نهفته است در واقع او با عصبانیت از صفر می خواهد در انجام وظایف رعیتی خود کوتاهی نورزد تا خود او مورد مواخذه و تنبیه ارباب قرار نگیرد گاهی که صفر از این وظایف شانه خالی می کند به او کتک خوردنش از دست ارباب را گوشزد می کند :

آغا دشمونت ادت دارت ازوتی
قا فحشت می دهد و تو را دار می زند
هنو ای چو و پری پشتت پدوتی
هنوز  از چوب های دیروز پشت تو ورم کرده است

تهدید و تطمیع کردن صفر به وسیله نامادری صورت می گیرد باشد که یکی کارگر شود و او به وظیفه خود که رعیت بودن است عمل کند.نامادری دوباره می گوید اگر وظایف خود را انجام ندهی نه تنها کتک میخوری بلکه خودت هم گرسنه می مانی و امروز “گیشمونده” به تو نمی رسد یعنی” گیشمونده”سفره خان یک تشویق و جایزه برای انجام وظیفه صفر بوده است نه مرغ مسما!

خوته گیشمونده ته انرو گیر نتا
خودت امروز ته مانده غذاها سهمت نمی شود
بی پدر مرگ مسماته اتوات
بی پدر مرغ مسما میخواهی

در این بیت یک نوع نگاه و یک نوع اندیشه ای که طبقات فقیر و عمله داشتند روایت شده است یعنی نامادری این جا به “صفر” فحش می دهد بی پدر مرغ مسما میخواهی! این چیزها در حد و اندازه ما نیست ما باید گیشمونده بخوریم! این باور در ذهن و اندیشه آن ها رسوخ کرده بود که آن را حتی قسمت و تقدیر خود می دانستند و حتی به آن افتخار می کردند مثلا هنوز هم این اندیشه و این تفکر هست و گاهی از سالخوردگان شنیده می شود که با افتخار می گویند:ما دوران قدیم استک(هسته) خرما می خوردیم ما مثل بچه های امروز نیستیم که خرما بخورند! “صفر”هم نمونه عینی این اندیشه تقدیر ماب بوده است و حتی با آن چیزها اندک و دور ریختنی قانع و تسلیم و رضا بوده ، در واقع “صفر” عاشق سینه چاک گیشمونده خانه ارباب بوده که شاعر در این بیت این گونه روایت کرده:
صفرو وایاد گیشمونده و دوش کو
صفر یاد ته مانده های دیروز افتاد
فرزی تولک رطب رو سرس هش رو
به سرعت رطب را روی سرش گذاشت و رفت

و در بیت بعد اوج پایمال شدن عزت نفس یک فرد عمله نشان داده شده است و شاعر با یک لحن دلسوزانه ای نسبت به صفر و تشبیه کردن او به سگ خانه ارباب به این نوع واماندگی و درماندگی صفر اشاره کرده:

ماندگار بو طفلکو مثل سگُ شو
طفلک آن جا مثل سگ هایشان ماند
دلی خوش تا دیدی استک پلکُ شو
خوشحال شد وقتی ته مانده ها غذا و استخوان ها را دید

و درادامه شعر ارباب می گوید به این کره خر! گیشمونده ندهید تا وظایفش را مثل روزهای دیگر درست انجام دهد! صفر گرسنه در خیال غذا خوب به خانه میرسد و کتک مفصلی از پدر میخورد و بعد از آن تصمیم می گیرد دیگر هیچ وقت دیر به خانه ارباب نرسد! وبازی های کودکانه را کنار بگذارد تا گیشمونده نصیب او شود!

صفرو تو به شه که که دیر نبوتی
“صفرو” توبه کرد که دیگر کارش دیر نشود
دگه ایزا دور چارکافا نروتی
دیگر هرگز طرف بازی چارکافا نرود

در مجموع می توان گفت در این شعر همه شخصیت ها به نوعی عادت کرده اند به رفتارهای خشن نسبت به فردی که قدرت ندارد و  و می توان گفت صفر اینجا نماد یک طبقه و یک قشر خاص است قشری نوجوان که باید بازی کودکانه را زود کنار بگذارند و وارد آن سرنوشت از پیش تعیین شده و قرار دادی بشوند صفر خود را مثل پدر و مادر قربانی تقدیر می داند و حتی از این برخوردها احساس خشم و نارضایتی نمی کند چون این ویژگی ها درون او نهادینه شده است که باید رعیت باشد می توان حدس زد صفر در بزرگسالی هم یک شخصیت نمونه پدرش می شود و آن عقده های کودکی را بر سر کودک خود خالی می کند و مسلما این فضای به وجود آمده باعث زنجیر وار شدن “صفرها”شده است.


  • علی زارع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی